-
الهه - ۴
شنبه 6 شهریورماه سال 1389 15:35
خواهر کوچکم از من پرسید پنج وارونه چه معنا دارد من به او خندیدم کمی آزرده و حیرت زده گفت روی دیوار و درختان دید م باز هم خندیدم گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به مینو میداد آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم بعدها وقتی غم سقف کوتاه دلت را خم کر د بی گمان می فهمی پنج وارونه...
-
الهه - ۳
پنجشنبه 4 شهریورماه سال 1389 15:17
دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟ پسر گفت : نه ، نیستی دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی؟ پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد؟ پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس...
-
الهه - ۲
سهشنبه 2 شهریورماه سال 1389 15:45
هی سلام خوبید؟ سعید جونم تو خوبی؟ دلم واسه وبمون یه ذره شده بود! ولی خب نمیشد بیام نت! اومدم یه کوچولو درباره ی دوستیمون بگم تا ببینید این چند روز چیا شده! پس از بحث های زیاد، من و سعید به این نتیجه رسیدیم موقتا با هم دوست یاشیم و وقتی خوب هم دیگه رو شناختیم برا آینده تصمیم گیری بکنیم آخه راستش هر چی که فکر می کردم...
-
الهه - ۱
پنجشنبه 28 مردادماه سال 1389 15:01
امروز باهم بودن را تجربه می کنیم و فردا به یاد هم بودن را پس امروزمان را زیبا تر کنیم.... به حرمت خاطرات فردا هرکسی زندگی زیبارو دوس داره اما آدما این زیبایی رو تو چیزای مختف میبینن تو پول و ثروت، مقام ، زیبایی ظاهری و یا خیلی چیزای دیگه و یا شاید بعضی ها فک می کنن برای اینکه زندگی قشنگی داشته باشن باید یه هم راه پیدا...