الهه - ۴

خواهر کوچکم از من پرسید  

پنج وارونه چه معنا دارد

من به او خندیدم

کمی آزرده و حیرت زده گفت

روی دیوار و درختان دیدم

باز هم خندیدم

گفت دیروز خودم دیدم پسر همسایه

پنج وارونه به مینو میداد

آنقَدَر خنده برم داشت که طفلک ترسید

بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم

بعدها وقتی غم

سقف کوتاه دلت را خم کرد

بی گمان می فهمی

 پنج وارونه چه معنا دارد 

 

الهه - ۳

دختری از پسری پرسید : آیا من نیز چون ماه زیبایم ؟

پسر گفت : نه ، نیستی

دختر با نگاهی مضطرب پرسید : آیا حاضری تکه ای از قلبت را تا ابد به من بدهی؟

پسر خندید و گفت : نه ، نمیدهم

دختر با گریه پرسید : آیا در هنگام جدایی گریه خواهی کرد؟

پسر دوباره گفت : نه ، نمیکنم

دختر با دلی شکسته از جا بلند شد در حالی که قطره های الماس اشک چشمانش را نوازش میکرد
اماپسر دست دختر را گرفت ، در چشمانش خیره شد و گفت

تو به انداره ی ماه زیبا نیستی بلکه بسیار زیباتر از آن هستی

من تمام قلبم را تا ابد به تو خواهم داد نه تکه ای کوچک از آن را

و اگر از من جدا شوی من گریه نخواهم کرد بلکه خواهم مرد... 

 

الهه - ۲

هی سلام خوبید؟  

سعید جونم تو خوبی؟

دلم واسه وبمون یه ذره شده بود!  

ولی خب نمیشد بیام نت!   

اومدم یه کوچولو درباره ی دوستیمون بگم تا ببینید این چند روز چیا شده!  

پس از بحث های زیاد، من و سعید به این نتیجه رسیدیم موقتا با هم دوست یاشیم و وقتی خوب هم دیگه رو شناختیم برا آینده تصمیم گیری بکنیم  

آخه راستش هر چی که فکر می کردم میدیدم هنوز جفتمون خیلی بچه ایم  

بعدشم ما حالا فقط به احساساتمون توجه میکنیم که این اصلا درست نیست!  

 

خب یه چیز دیگه هم باید به سعید جونم بگم 

 راستش من از کتابی و ادیبانه نوشتن خیلی خوشم نمیاد  

دوس دارم حرفامو به زبون خودم بنویسم  

اگه اشکالی نداره؟!  

 

 

هرگز دستی رو نگیر وقتی قصد شکستن قلبش رو داری  

هرگز نگو برای همیشه وقتی میدونی جدا میشی  

هرگز نگو دوستش داری اگر حقیقتا بهش اهمیت نمیدی  

درباره احساست سخن نگو اگه واقعا وجود نداره 

 هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری  

هرگز سلامی نده , وقتی میدونی خداحافظی در پیشه  

و هیچ وقت به کسی نگو تنها در فکر تو ام وقتی به دیگری فکر میکنی...  

 

 

اینو دوس داشتم...  

اما امیدوارم نه من و نه سعید...  

بیخیال.  

دوست دارم سعید  

بابای.